گاهی فکر میکنم که چقدر احمقم. و بقیه از این حماقت عشق میکنند.
بخشیدمت ولی هیچ وقت از ذهنم نمیره این کارتو !
تو کاری و کردی که همیشه دیگران به خازش سرزنش میکردی!
شاید بقیه به خاطر خجالت نگات نکنن ُ اما من از نفرته که چشام میمونه رو زمین و به حرفات گوش میدم.
برو برو یه بار دیگه دو تا شاخ ساختی واسه سرم.
چرا شماها تا دلتون بخواد میتونین ۴ تا دروغ رو سر هم کنین و تو اون نشریه ی کذایی تون سر هم کنین و به ملت توهین کنین به اسم دین و شرع و مذهب؟!؟!
دروغ تا این حد ؟! برادران و خواهران من میدونید چیه ؟!
برید با توهم ساختگی تون خوش باشید که خیلی ها قبولتون دارن!
فک کردین چون دانشگاه با شماس مغز همه رو میتونین بشورین و پهن کنین رو بند؟!
حالم از همتون به هم میخوره .از اون اتاق لعنتی تون که صب تا شب توش مشغول ل ا س زدن با برادرا هستین و خیالتون راحته که چادرتون رو محکم گرفتید تا زیر چشتون !!
برید بمیرید .
این شب لعنتی دیگه داره حالمو به هم میزنه!
نه (!) نه(!) اینقدر به سکوت و زیبایی اش فک کردم که کم کم دارم بالا میارم از این تفکرات تعطیل ! خودم.
هه روان پریش مازوخیسم تویی یا من ؟!
میخوام درمونت کنم اگه کسی دردمونو بفهمه ؟:))